۱۳۹۳ تیر ۱۹, پنجشنبه

حالا بزرگ شده ام .

دو سال بیشتر گذشته از وقتی که اینجا نیامده باشم .
به نوشته های قبلی ام خنده ام می گیرد . حالا دیگر باید « نوشته های دختر دبیرستانی » را هم پاک کنم . دانشجو شده ام ناسلامتی !
حرف زیاد دارم .
باشد برای بعد ...

۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

پروانه می شوم (1)


می خواهم بنویسم ؛

  از بالابلند*های یک دختر تازه بالغ . شاید یک مجری تلویزیون . شاید یک هنرپیشه ای که بدجوری دلش را می برد و او با ام پی فور هر شب از هر قسمت سریال ، فیلم می گیرد و آخر شب زیر پتو وقتی همه خواب اند ، تماشایشان می کند . و رویا می سازد و رویا می سازد . و می میرد . می میرد ...

از تصویر یک مرد نویسنده ی سابقا لیبیایی و فعلا انگلیسی که چقدر می تواند حرف داشته باشد برای گفتن . از حرف هایی که می زند . کارهایی که هر روز انجام می دهد . و از دختری که حرف هایش را شنیده است و ساعت شش و پانزده دقیقه صبح زیر دوش حمام ، عقاید و نوع زندگیش را هضم می کند . وقتی همه خوابند ، اما او هر روز بیدارتر می شود ...

از حالت صورت اش وقتی در اتاق راه می رود{ پرواز می کند } و موسیقی گوش می دهد . از لحظه ای که صورت یک مرد جوان آهنگساز ایسلندی را تصور کرده است و لبخند و غروری که در چهره اش موج می زند . آدم هایی که او را تماشا می کنند و مرد بور ایسلندی مهربانش را .

از چیزهایی که هیچ وقت باورشان نداشته است / ندارد . که ضعیف نیست . که عاشق بودن جرم نیست . که در دنیای خود بودن دیوانگی نیست . 

از موسیقی ؛ که دیوانه وار دوستش دارد . هر آهنگ ، یک حس . هر آهنگ یک خاطره . زندگی . 

ادامه دارد ...
 


۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی ...

من اومدم ؛ با هزار تا دردسر برای جور کردن وی پی ان . 
اوضاع خیلی وفق مراد نیست . ولی خب چه میشه کرد ؟ زندگیه دیگه . فعلا معلقم . نمیدونم تا حالا توی دوران دبیرستان تون این حس رو داشتید یا نه ؟ خیلی خفه کننده س . 
اما این دفعه نیومدم غر بزنم :) اومدم بگم خدایا درسته یه کم از دستت ناراحتم ، درسته گاهی زندگی اون جوری نمیشه که من میخوام ، ولی خدایا ممنونم ... منو ببخش به خاطر وقتایی که عصبانی میشم ... همین . خیلی ساده و خودمونی .
     ***
پ.ن1: بعد از عید کلی سرم شلوغه . امتحانای پایان ترم و ... 
پ.ن2: زندگی یه روی خشنش رو داره بهم نشون میده ولی ... من محکم تر از این حرفام . 
پ.ن3: فردا میرم اصفهان ...


                                عکس از اینجاست .


۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

آقای همایون شجریان ! لطفا اینجا را بخوانید !


همایون شجریان از آن دسته آدم هایی ست که همه چیزشان تمام شده است . کاملِ مطلق . از آن دسته آدم هایی که دوست داری اگر مجال باشد ، مدت ها بنشی و با او حرف بزنی . از آن هایی که بدجور در دل می روند . از آن آدم های متواضع و پُر .

همایون شجریان را باید بوسید . باید گفت که معرکه است . باید گفت که در این دوره موسیقی ایران ( البته بعد از پدرش ) بی نظیر است . باید گفت که چقدر " شب جدایی " را خوب می خواند ، " افسانه عشق " را ، " هوای گریه " را ... . باید گفت که خوب می گوید " در کنج دلم عشق کسی راه ندارد ... " ، چه خوب می گوید " آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی " ...
همایون شجریان یک انسان خوب دوست داشتنی به تمام معناست .
بهترین ها را برایش آرزو می کنم .


پ.ن : یک زمانی شک داشتم به این که این خواننده ی خوب کشورمان ، خواننده ی موفقی بوده باشد ، ولی الان نه :)